زندگانى امام حسن مجتبى عليه ‏السلام

اسم و نسب امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام:

او حسن بن على، فرزند ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف است.

كنيه او: ابو محمّد است.

القاب او: زكى، مجتبى، سيد شباب اهل الجنة (= سرور جوانان اهل بهشت)، سبط اوّل، تقى، زاهد، البرّ (= نيكوكار)، الطيّب (= پاك)...

مادر او: فاطمه دختر گرامى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله است.[1]

ولادت امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام:

شب يا روز نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرت در مدينه منوّره به دنيا آمد.[2]

درباره ولادت امام حسن از اميرالمؤمنينعليه ‏السلام روايت شده كه فرمود: بعد از اينكه اسماء او را در پارچه سفيد پيچيد به رسول خداصلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله داد، و پيامبر او را گرفت، ابتدا در گوش راست او اذان و سپس در گوش چپ او اقامه گفت.

آنگاه از على عليه ‏السلام پرسيد: اسم فرزندم را چه گذاشته‏اى؟ عرض كرد: من در نام
نهادن او بر تو سبقت نمى‏گيرم. فرمود: من نيز بر پروردگارم سبقت نمى‏گيرم. پس جبرئيل عليه ‏السلامنازل شد و گفت: اى محمّد! پروردگارت به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: على براى تو در جايگاه هارون است نسبت به موسى، با اين تفاوت كه بعد از تو پيامبرى نيست، پس اين را به نام فرزند هارون نام‏گذارى كن. پيامبر فرمود: اسم فرزند هارون چيست؟ جبرئيل گفت: شبر. پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود: زبان من عربى است. جبرئيل گفت: حسن بنامش. پس حضرت صلي الله عليه و سلمچنين كرد.[3]

و از اسماء دختر عميس نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم روز هفتم براى حسن دو قوچ زيبا و نمكين عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هم‏وزن موهايش صدقه داد، و با دست مبارك خود به سرش خلوق[4] ماليد.[5]

جايگاه امام حسن مجتبى  نزد رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله:

از براء بن عازب نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم را ديدم كه حسن فرزند على بر دوش او بود و مى‏فرمود: خدايا! من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار.[6]

از ابن عباس نقل شده كه گفت: حسن بن على بر دوش رسول خدا صلي الله عليه و سلمبود، يك نفر گفت: چه خوب مركبى سوار شده‏اى اى پسر! پيامبر صلي الله عليه و سلمفرمود: و او چه خوب سواره‏اى است.[7]

و از ابى بكره نقل شده كه گفت: پيامبرصلي الله عليه و سلم با ما نماز مى‏خواند، در حال سجده حسن بن على كه كودك بود، مى‏آمد و بر گردن يا پشت پيامبر مى‏نشست، و پيامبر او را با ملايمت بلند مى‏كرد، وقتى نماز پيامبر تمام شد، گفتند: اى پيامبر خدا با اين
كودك چنان رفتار مى‏كنى كه با هيچ كس نمى‏كنى؟ پيامبر فرمود: اين گل خوشبوى من است، اين فرزندم سرور و بزرگ است... .[8]

و از ابى هريره نقل شده كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم به حسن مى‏فرمود: خدايا! من او را دوست دارم، او را و دوستدارش را دوست بدار، و گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم او را به سينه‏اش مى‏چسبانيد.[9]

از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله نقل شده كه فرمود: هر كس كه شاد مى‏شود به سرور جوانان اهل بهشت نظر كند پس به حسن بن على نظر كند.[10]

شخصيت امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام:

روايت شده كه عبداللّه‏ بن زبير همواره مى‏گفت: سوگند به خدا مادرى چون حسن نزايد.[11]

از مساور نقل شده كه مى‏گويد: روز وفات حسن بن على ابوهريره را در مسجد رسول خدا ديدم، ايستاده بود و با صداى بلند مى‏گفت: بگرييد كه امروز عشق پيامبر خدا از دنيا  رفت.[12]

روزى معاويه به هم‏نشينانش گفت: چه كسى از نظر پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمو و عمّه، دايى و خاله از همه گرامى‏تر است؟ گفتند: اميرالمؤمنين! داناتر  است.

دست حسن بن على را گرفت و گفت: اين است، پدرش على بن ابى‏طالب، مادرش فاطمه دختر محمّد، پدر بزرگش رسول خدا صلي الله عليه و سلم، مادر بزرگش خديجه،
عمويش جعفر، عمّه‏اش هاله دختر ابوطالب، دايى‏اش قاسم فرزند محمّد، و خاله‏اش زينب فرزند محمّد صلي الله عليه و سلم است.[13]

و از معاويه نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم را ديدم كه زبان، ـ يا گفت: لب‏هاى ـ حسن بن على را مى‏مكيد و زبان ـ يا لب هايى ـ كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم بِمَكَد عذاب نمى‏شود.[14]

و ذهبى گفته: حسن، فرزند على، فرزند ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف، امام بزرگوار، گل خوشبوى رسول خدا صلي الله عليه و سلم و نوه او، سرور جوانان اهل بهشت... و به درستى كه اين امام سرورى بود خوش سيما، زيبا، عاقل، با وقار، بخشنده، قابل ستايش، نيكوكار، متديّن، پرهيزكار، با حيا و بلند  مرتبه.[15]

و محمّد بن اسحاق در كتابش گفته: بعد از رسول خدا كسى به گرانمايگى كه [امام] حسن داشت نرسيد، بر درب خانه‏اش فرشى براى او مى‏گستردند، هنگامى كه خارج مى‏شد و مى‏نشست راه بسته مى‏شد، از احترامى كه براى او قائل بودند كسى از آنجا عبور نمى‏كرد، چون متوجه مى‏شد برمى‏خاست و داخل خانه مى‏شد، آنگاه مردم عبور مى‏كردند، من او را در راه مكّه پياده ديدم. هر كس او را مى‏ديد، پياده مى‏شد و پياده مى‏رفت، حتى سعد بن ابى وقاص را ديدم كه پياده مى‏رفت.[16]

شيخ كمال الدين محمّد بن طلحه شافعى در كتاب مطالب السؤول در فصلى كه درباره اشارات رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله در حقّ امام حسن نگاشته نوشته است: اين فصلى
است كه اصلش مورد توجّه، و فضيلتش قطعى، و نقلش نمايان، و سايه‏اش گسترده، و يادش مورد سفارش، و درخت كُنارش بى‏خار، و ميوه‏هاى درخت موزش خوشه خوشه روى هم چيده است، و اين از درخشانترين خصلت‏ها و مديحه‏هايش شمرده مى‏شود، زيرا اين فصل از اشارات گوناگون نبوى و رفتارها و گفتارهاى پاك و برجسته مطالبى را گرد آورده است كه انوار مناقب از آن مى‏درخشد و (امام) حسن را تا شريف‏ترين درجات والا بالا مى‏برد و فضائل برجسته از هر سو او را فرا مى‏گيرد، زيرا هر كه پا جاى پاى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله نهد (و  كامل از او پيروى كند) در بلنداى ستارگان شرافت گام نهاده است، و آفرين و  خوشا به حال كسى كه خداوند او را از جانب پيامبرش به اين عطايا اختصاص داده است.[17]

و ابو نعيم اصفهانى گفته: سرور جوانان [اهل بهشت] اصلاح بخش ميان نزديكان و دوستان، شبيه به رسول خدا صلي الله عليه و سلم و حبيب او، فرزند هدايت، و ملازم پرهيزكاران، پنجمين نفر اهل كساء، و فرزند سرور زنان، حسن بن على بن ابى‏طالب ـ كه خدا از آنان خشنود باشد ـ .[18]

و ابن ابى الحديد معتزلى ذكر كرده كه همانا حسن شبيه‏ترين مردم از نظر خلقت ظاهرى و اخلاق به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله[19]، و خوش‏سيماترين مردم بود[20]، و بيشتر از همه مردم داراى سعه صدر [و صبور و بردبار] بود[21] و خوش آهنگ‏ترين روش و منش را داشت و كسى نمى‏توانست يك سخن ناشايست از او نقل كند و نه يك
كلمه بيهوده (از او بشنود).[22]

كرم و بخشش امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام :

امام حسن عليه ‏السلام شكر صدقه مى‏داد، علّتش را پرسيدند، فرمود: من آن را دوست دارم و خداوند فرموده: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ به [كمال] نيكى [نيكوكاران ]نمى‏رسيد مگر آنكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.[23]

و از شهاب بن عامر نقل شده كه گفت: حسن بن على دو بار نصف تمام اموالش حتّى يك لنگه كفش خود را در راه خدا بخشيد و صدقه داد.[24]

مشخصات ظاهرى امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام:

روايت شده آن حضرت سفيد چهره سُرخ‏گون، داراى چشمان سياه و درشت، گونه‏هاى صاف و هموار، موهاى باريك ميان سينه تا روى شكم، و محاسن پُر پشت مجعّد و پهن بود، و گردنش كشيده و سيم‏گون، و استخوان‏بندى‏اش درشت، و سينه‏اش پهن و چهارشانه و ميان بالا بود كه زيباترين چهره... و موهاى فردار داشت و بسيار خوش هيكل بود.[25]

شهادت امام حسن مجتبى  عليه ‏السلام:

آن حضرت مسموم به سوى رحمت خدا شتافت، شهادت آن حضرت سال پنجاه هجرى دو شب مانده به آخر ماه صفر رخ داد.[26]

 

 

[1] و 2 ـ نگاه موسوعه زيارات المعصومين عليهم ‏السلام، ج 1، ص 297 ـ 298.

[2]

[3] ـ ذخائر العقبى، ص 120.

[4] ـ خَلُوق: گونه‏اى عطر كه بيشتر اجزاى آن زعفران باشد.

[5] ـ همان، ص 119.

[6] و 5 ـ جامع الاصول، ج 10، ص 19، شماره‏هاى 6540 و 6541.

[7]

[8] ـ حلية الاولياء، ج 2، ص 44، شماره 1424.

[9] ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51، شماره142.

[10] ـ بداية والنهايه، ج 8، ص 39.

[11] ـ همان، ج 8، ص 41.

[12] ـ همان، ج 8، ص 48.

[13] ـ العقد الفريد، ج 5، ص 85 .

[14] ـ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 93.

[15] ـ سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 245 و253.

[16] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 7.

[17] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 11.                                       

[18] ـ تاريخ إصبهان، ج 1، ص 69.                                       

[19] ـ شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 280.

[20] ـ همان، ج 15، ص 277.

[21] ـ همان، ج 16، ص 21.

[22] ـ همان، ج 15، ص 271.

[23] ـ عوالى اللآلى، ج 2، ص 74، ح 196 وآيه 92 سوره آل عمران .

[24] ـ حلية الاولياء، ج 2، ص 46، ح 1433، به نقل از كشف الغمّه، ج 2، ص 193.

[25] ـ ذخائر العقبى، ص 127 ـ 128؛ و نگاه كنيد: بحارالأنوار، ج 44، ص 136، ضمن شماره 4.

[26] ـ نگاه كنيد: مقاتل الطالبيّين، ص 73؛ شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج 16، ص 49؛ الارشاد، ج 2، ص 16؛ موسوعه زيارات المعصومين عليهم ‏السلام، ج 1، ص 299.

زندگانى حضرت زهرا عليها السلام

نام و نسب حضرت زهرا عليها السلام:

او فاطمه دختر رسول خدا ابو القاسم محمّد، فرزند عبداللّه‏، فرزند عبدالمطّلب  است.

و كنيه او: اُمّ الحسن، اُمّ الحسين، اُمّ الأئمه، اُمّ الحسنين، اُمّ أبيها.

القاب او: سيّدة نساء العالمين (سرور زنان جهانيان)، طاهره، زهره، زهرا، محدَّثه، حوراء الإنسيّه، بتول، تقيّة، نقيّة،...

مادر او: خديجه دختر خويلد، فرزند أسد، فرزند عبد العزّى، فرزند قُصيّ قرشى اسدى است.

ولادت حضرت زهرا  عليها السلام:

سال پنجم بعثت در بيستم جمادى الثانى در مكّه به دنيا آمد.[1]

ازدواج حضرت زهرا  عليها السلام:

امام صادق عليه‏ السلام فرمود: اگر اميرالمؤمنين عليه‏ السلام نبود كه با آن حضرت ازدواج كند، از آدم تا قيامت هيچ هم‏طرازى روى زمين براى او پيدا نمى‏شد.[2]

 

از جابر بن عبداللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  نقل شده كه گفت: امّ ايمن گريان نزد پيامبر آمد. پيامبر فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟ خدا چشمان تو را گريان نكند.

عرض كرد: اى رسول خدا! گريه مى‏كنم زيرا به منزل يكى از انصار ـ كه دخترش را به همسرى يكى از انصار درآورده بود ـ بر سرشان بادام و شكر ريخت، يادم آمد كه شما فاطمه را به ازدواج على در آوردى و چيزى بر سرشان نيفشاندى.

پيامبر فرمود: اى امّ ايمن! گريه نكن، قسم به خدايى كه مرا به كرامت مبعوث، و به پيامبرى اختصاص داد، من او را تزويج نكردم، خداى سبحان از فوق عرشش او را تزويج فرمود، و راضى نشدم تا على راضى شد، و على راضى نشد تا من راضى شدم، و راضى نشدم تا فاطمه راضى شد، و فاطمه راضى نشد تا پروردگار جهان راضى شد.

اى امّ ايمن! وقتى خداوند فاطمه را با على تزويج فرمود، به ملائكه مقرّبين ـ كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در ميان آنها بودند ـ دستور داد دور عرش گرد آيند، پس گرد آمدند، به حوريان بهشتى دستور داد خود را زينت كنند و به بهشت‏ها دستور داد آراسته شوند، پس خداوند خطبه خوان بود و ملائكه شاهدان عقد.

سپس خداوند به درخت طوبى دستور داد كه بر آنان بيفشاند، پس مرواريد تازه و دُرّ سبز و ياقوت قرمز و دُرّ سفيد بر آنان افشاند، حوريان بهشتى هم از آن‏ها برمى‏داشتند و مى‏گفتند: اين از افشانده‏هاى بر فاطمه دختر محمّد است.[3]

و آغاز ازدواج آنان اول ذيحجّه سال دوم هجرى بود، و ميان تزويج در آسمان و تزويج در زمين چهل روز فاصله بود.[4]

امام باقر عليه‏ السلام فرمود: چون رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  خواست فاطمه عليها السلام را به خانه
على عليه‏ السلام بَرَد رو انداز مخملى ابريشمى را بر استر شهباء خود افكند و فاطمه را بر آن سوار كرد، و به سلمان دستور داد افسار استر را از جلو بكِشَد و خود از پشت سر به راه افتاد... سپس دست به دعا بلند كرد و عرض نمود: خدايا! هيچ پيامبرى را مبعوث نكردى مگر آنكه براى او عترتى قرار دادى، خدايا! عترت هدايتگر مرا از على و فاطمه قرار ده.[5]

و روايت شده كه گفت: خدايا! اين دو محبوب‏ترينِ آفريدگان، نزد من هستند، پس آنان را دوست بدار، و در فرزندان آنان بركت قرار ده، و بر آنان از جانب خود حافظانى بگمار، و من آنان و ذرّيّه آنان را از ابليس رانده شده در پناه تو قرار مى‏دهم. و روايت شده كه براى فاطمه دعا كرد و فرمود: خداوند پليدى را از تو دور كند و به تو پاكى ويژه بخشد.[6]

عصمت حضرت زهرا  عليها السلام:

كلمات مفسرين و روايات محدّثين و سيره‏نويسان و فرهنگ‏نامه‏ها بر اين تطبيق مى‏كند كه مقصود از اهل البيت در قول خداوند:

«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[7] پنج تن اصحاب كساء مى‏باشند: (يعنى:) پيامبر اعظم، و وصىّ نخستين (و بزرگ) او  اميرالمؤمنين، و دخترش صديقه (زهرا) سرور زنان عالميان از اوّلين و آخرين، و  دو نوه پيامبر سروران جوانان اهل بهشت حسن و حسين كه درود خدا بر  همه  آنان باد.

 

پس آيه مباركه دلالت دارد بر مشاركت حضرت صديقه طاهره در عصمتى كه براى پيامبر و اوصياء آن حضرت ثابت است، زيرا آن حضرت در هنگام نزول آيه كريمه با آنها زير كساء بود كه پيامبر درباره آنان فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاكيزه گردان.[8]

و واضح است پليدى كه در آيه نفى شده بعد از اينكه بيانگر امتنان و لطف ويژه الهى نسبت به اصحاب كساء است، با توجه به ادات حصر ثابت مى‏كند كه اراده حق سبحانه تنها به اين تعلق گرفته كه آنان را از هرگونه پليدى كه سرشت‏ها از آنها بيزارند و نيز از آنچه شيطان به آن فرا مى‏خواند پاك كند.

از جمله احاديثى كه مؤيد عصمت حضرت فاطمه است حديث متواتر از پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  است كه فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر چه او را ناراحت كند مرا ناراحت مى‏كند، و به درستى كه خدا با غضب فاطمه غضب مى‏كند و با خشنودى فاطمه خشنود مى‏شود.[9]

و در حالى كه دست حضرت فاطمه عليها السلام را گرفته بود و فرمود: هر كه اين را مى‏شناسد كه مى‏شناسد، هر كس نمى‏شناسد پس (بشناسد كه) او پاره تن من است، او قلب من و روح من در سينه من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده  است.[10]

و (روشن است كه) حالت رضا و غضب در فاطمه زهرا عليها السلام از انگيزه‏هاى نفسانى ناشى نمى‏شود، زيرا رضا و غضب پروردگار سبحان منوط بر رضا و غضب اوست و اين همان معنى عصمت است كه براى آن حضرت عليها السلام ثابت است.

 

تسبيح حضرت زهرا عليها السلام:

آن حضرت خدمت پدر رسيد و براى كمك در كارهاى منزل تقاضاى خدمتكار كرد. پيامبر فرمود: آيا تو را به بهتر از خادم راهنمايى نكنم؟ گفت: بله اى رسول خدا! پيامبر تسبيح معروف را براى هنگام خواب به او ياد داد.[11]

از امام باقر عليه‏ السلام روايت شده كه فرمود: پيامبر به او [ياد] مى‏داد.[12]

و امام صادق عليه‏ السلام فرمود: كسى كه بعد از نماز واجب تسبيح حضرت زهرا عليها السلامرا قبل از اينكه پاهايش را جابه جا كند بخواند خدا او را مى‏آمرزد.[13]

سرورى و سيادت حضرت زهرا عليها السلام:

از عايشه نقل شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در بيمارى كه در آن وفات كرد فرمود: اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه سرور زنان جهانيان، و سرور زنان اين امّت، و سرور زنان مؤمنان باشى؟![14]

و از حذيفه نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: فرشته‏اى از آسمان نازل شد كه قبلاً نازل نشده بود، از خدا اجازه گرفت كه به من سلام كند و به من مژده داد كه فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.[15]

و حسن بن زياد مى‏گويد: به امام صادق عليه‏ السلام عرض كردم: فرمايش رسول خدا كه: «فاطمه سرور زنان اهل بهشت است» آيا سرور زنان زمان خويش است؟ فرمود: او كه مريم است، و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين
و  آخرين...».[16]

و از امام صادق عليه‏ السلام درباره وصيت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  به هنگام وفاتش ـ كه فاطمه گريه كرد و روى صورت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  افتاد و بوسيد، سپس اميرالمؤمنين عليه‏ السلام و حسنين عليهم‏السلاماين كار را كردند ـ نقل شده كه فرمود: پيامبر در حالى كه دست فاطمه در دستش بود سر خود را بلند كرد و آن را در دست على عليه‏ السلام گذاشت و فرمود: اى ابا الحسن! اين امانت خدا و امانت پيامبرش محمّد نزد توست، پس ملاحظه خدا و مرا در باره او داشته باش، و تو قطعاً چنين خواهى بود، سوگند به خدا اين سرور زنان اهل بهشت است از اوّلين و آخرين، به خدا سوگند اين مريم كبرى است... .[17]

فصاحت و بلاغت حضرت زهرا عليها السلام:

زيد بن على از پدر و نياكان خود نقل مى‏كند كه فرمودند: ... فاطمه عليها السلام بر ابوبكر وارد شد... و شروع به سخن كرد و فرمود: با حمد كسى آغاز مى‏كنم كه سزاوارترين است به ستايش و بزرگى و بخشش، ستايش خدا را برابر آنچه نعمت داده است، و شكر مخصوص اوست بر آنچه الهام فرموده است و سپاس در برابر آنچه مقدّم داشته از نعمت‏هاى فراگير كه بى‏سابقه عطا كرده و نعمت‏هاى فراوانى كه به كمال عنايت نموده و منّت را تمام كرده است. نعمت‏هايى كه از حدّ شمارش بيرون و پاداش (و سپاسگزارى) نهايى آن دور از دسترس، و ابديّت آن ناشناخته است، بندگانش را براى دريافت مزيد نعمت به شكر فرا خوانده تا نعمت‏هايش پيوسته گردد و براى اكمال آن، از ايشان طلب سپاس نموده و براى دستيابى به همانند آن ـ  از نعم اخروى ـ ترغيب كرده است.

و گواهى مى‏دهم معبودى جز خداوند نيست و اين كلمه‏اى است كه خداوند
واقعيت آن را اخلاص قرار داده است و شهود آن را ملازم دلها كرده است و معنى دقيق آن را به واسطه تفكر روشن و آشكار نموده است. خداوندى كه چشمها از ديدار و زبانها از بيان اوصاف و وهم‏ها از تصوّر چگونگى و كيفيتش ناتوانند.

موجودات را بدون اينكه سابقاً چيزى باشند و بدون اينكه نمونه و مثالى داشته باشند آفريد. اشياء را [با قدرت و مشيّت خود] وجود بخشيد بى‏آنكه به وجود آنان نيازمند باشد، تا قدرتش را اظهار، و خلق را بر بندگى خود مُلزَم، و اهل دعوتش را عزيز داشته باشد... .[18]

شيخ اربلى شرحى بر اين خطبه نوشته و گفته: اين از زيباترين و شگفت‏انگيزترين خطبه‏هاست، نور نبوّت با آن در تماس بوده، و بوى رسالت از آن استشمام مى‏شود و دوست و دشمن آن را نقل كرده‏اند.[19]

عبادت حضرت زهرا عليها السلام:

از امام حسن عليه‏ السلام نقل شده كه فرمود: شب جمعه مادرم را در محراب ديدم كه به نماز ايستاده، همواره در ركوع و سجود بود تا صبح طلوع كرد و شنيدم به مردان و زنان مؤمن به اسم دعا مى‏كرد و براى آنان زياد دعا مى‏كرد و براى خود دعا نمى‏كرد. گفتم: مادر جان! براى خودت مثل ديگران كه بر ايشان دعا مى‏كنى دعا نمى‏كنى؟ فرمود: فرزندم! اول همسايه بعد (اهل) منزل.[20]

و ديلمى نقل مى‏كند: سرور ما فاطمه عليها السلام در نماز خود از خوف خدا به نَفَس
نَفَس مى‏افتاد.[21]

بعضى آياتى كه در شأن حضرت زهرا نازل شده است:

امام صادق عليه‏ السلام پيرامون فرموده خداوند: «قُل لاَّ أَسْـٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»[22] فرمود: اين آيه فقط درباره ما اهل بيت عليهم‏السلام يعنى حسن و حسين و على و فاطمه همان اصحاب كساء نازل شده است.[23]

و حضرت زهرا عليه‏ السلام در باره فرموده خداى عزّ وجلّ«اللَّهُ نُورُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ» فرمود: المشكاة [ = چراغ‏دان]: فاطمه عليها السلام است «فِيهَا مِصْبَاحٌ»المصباح [ = چراغ ]حسن و حسين هستند «فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ»[24] گويى فاطمه ستاره درخشان در بين زنان اهل زمين است... .[25]

فضيلتى از فضايل حضرت زهرا عليها السلام:

ابن عباس مى‏گويد: بهشتيان در بهشت‏اند كه ناگاه نورى همچون نور خورشيد مى‏بينند كه بهشت‏ها از آن درخشان مى‏شوند، اهل بهشت مى‏گويند: اى رضوان! خداوند فرموده «لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِيرًا»[26]؛ در بهشت نه خورشيد مى‏بينند نه زمهرير . رضوان به آنان مى‏گويد: اين نه خورشيد است نه ماه، اين فاطمه و على هستند كه از تبسّم آنان بهشت‏ها مى‏درخشند.[27]

 

وفات حضرت زهرا عليها السلام:

حضرت زهرا در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت وفات يافت، و گفته شده كه بعد از پيامبر 75 روز زندگى كرد،[28] هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشت،[29] اميرالمؤمنين عليه‏ السلام او را غُسل داد[30] و در شب، مخفيانه به خاك سپرد و جايگاه قبرش را پنهان داشت.[31]

مقام حضرت زهرا عليها السلام در روز قيامت:

از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  نقل شده كه فرمود: دخترم فاطمه در قيامت با جامه كرامت كه با آب حيات آميخته است وارد محشر مى‏شود خلايق به او مى‏نگرند و از آن به شگفت مى‏آيند، پس با جامه‏اى از جامه‏هاى بهشتى پوشيده مى‏شود كه هزار جامه است، به هر جامه با خط سبز نوشته است: داخل بهشت كنيد دختر محمّد را با بهترين صورت و بهترين كرامت و بهترين منظر، پس سوى بهشت خرامان مى‏رود همانسان كه عروس را به خانه شوهر مى‏برند و هفتاد هزار كنيز (بهشتى) او را همراهى مى‏كنند.[32]

و از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله  نقل شده كه فرمود: براى فاطمه سر (بريده امام) حسين آغشته به خون نمايان مى‏شود، پس فرياد مى‏زند: واى فرزندم! واى ميوه دلم! پس فرشتگان با فرياد فاطمه مدهوش مى‏شوند، و اهل قيامت ندا مى‏كنند: خدا بكشد قاتل فرزندت را اى فاطمه![33]

 

[1] ـ ر.ك: موسوعه زيارات المعصومين عليهم ‏السلام، ج 1، ص 257 و 258.

[2] ـ امالى صدوق، ص 474 م 86، ضمن ح 18.

[3] ـ مناقب على بن ابى‏طالب، ابن مغازلى، ص 341، ح 393.

[4] ـ هداية الكبرى، ص 378.

[5] ـ نگاه كنيد: دلائل الامامة طبرى، ص 24.

[6] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 355.

[7] ـ احزاب، آيه 33.

[8] ـ كفاية الأثر، ص 66؛ و نگاه كنيد: خصال، ص 561 ، ضمن ح 31.

[9] ـ نگاه كنيد: الغدير علامه امينى قدس‏سره، ج 2، ص 275.

[10] ـ همان، ج 3، ص 20.

[11] ـ نگاه كنيد: من لايحضر الفقيه، ج 1، ص 320، ح 947؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 24.

[12] ـ كافى، ج 3، ص 343، ح 14.

[13] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 320، ح 946، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 105، ح 395.

[14] ـ مستدرك على الصحيحين حاكم نيشابورى، ج 3، ص 170، شماره 4741، ص 338.

[15] ـ مستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 164، شماره 4721، ص 319.

[16] ـ امالى صدوق، ص 109 م26، ح 7.

[17] ـ بحارالأنوار، ج 22، ص 484، ضمن شماره 31 به نقل از الطرف سيّد ابن طاووس.

[18] ـ دلائل الامامة، ص 31؛ و نگاه كنيد: بلاغات النساء ابن طيفور، ص 27.

[19] ـ كشف الغمّه، ج 2، ص 105.                                                 

[20] ـ اعلام الدين، ص 247.

[21] ـ دلائل الامامة، ص 56 .

[22] ـ شورى، آيه 23.

[23] ـ قرب الإسناد، ص 128، ح 450.

[24] ـ نور، آيه 35.

[25] ـ تفسير القمّي، ج 2، ص 103.

[26] ـ انسان، آيه 13.

[27] ـ تفسير الثعلبي الكشف والبيان، ج 10، ص 102؛ و نگاه كنيد: نهج الإيمان ابن جبر، ص 175.

[28] ـ و برخى جز اين را گفته‏اند. نگاه كنيد: موسوعه زيارات المعصومين عليهم ‏السلام، ج 1، ص 258 ـ 259.

[29] ـ كافى، ج 1، ص 458.

[30] ـ همان، ج 1، ص 459، ح 4.

[31] ـ همان، ج 1، ص 458، ح 3.

[32] ـ دلائل الامامة، ص 58 .

[33] ـ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 260، ح 10.

امام هادى عليه ‏السلام 

نام و نسب مبارك امام هادى عليه ‏السلام

امام على فرزند محمد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمد، فرزند على، فرزند حسين، فرزند على بن ابى‏طالب كه صلوات خدا بر همه آنان  باد.

كنيه امام هادى عليه ‏السلام: ابوالحسن.

القاب شريف امام هادى عليه ‏السلام: هادى، عسكرى، مرتضى، عالم، رشيد، متوكّل، قانع، و...

مادر گرامى امام هادى عليه ‏السلام: سمانة[1].

ولادت امام هادى عليه ‏السلام

آن حضرت در نيمه ماه ذى الحجه سال 212 هجرى متولد شده است، برخى روز دوشنبه سوم ماه رجب سال 214، و برخى جز آن را ذكر كرده‏اند[2].

شخصيت امام هادى عليه ‏السلام

ـ ابن شهرآشوب مى‏گويد: او پاكيزه فرزند پارسا، فرزند شكيبا، فرزند پروفا، فرزند راستگو، فرزند سرور، فرزند سجاد، فرزند شهيد، فرزند حيدر، فرزند
عبد  مناف... است.

و او دلپسندترين مردم در شكوهمندى، و راستگوترين آنان در سخن، و نمكين آنان در برخورد با خويشان، و كامل‏ترين آنا در برخورد (عاقلانه) با بيگانگان بود. چون سكوت مى‏كرد هيبت وقارش نمايان مى‏گشت، و هر گاه سخن مى‏گفت ارزش او آشكار مى‏شد، و او از خانه رسالت و امامت و قرارگاه وصايت و خلافت است، او شاخه‏اى كُهَن و پسنديده از درخت تنومند نبوّت، و ميوه‏اى چيده و برگزيده از شجره رسالت است[3].

ـ ابن خلّكان درباره شخصيت امام هادى عليه ‏السلام مى‏گويد: أبوالحسن علي الهادي فرزند محمد الجواد فرزند على امام رضا معروف به عسكرى، يكى از امامان دوازده‏گانه نزد مذهب اماميه است، نزد متوكل از او بدگويى كردند و گفتند كه حضرت در خانه خود سلاح و نامه‏ها و جز اين‏ها از شيعيانش را پنهان كرده است، و او را متّهم كردند كه حكومت را براى خود مى‏خواهد، متوكل شبانه تعدادى از ترك‏ها را به منزل حضرت فرستاد، آنان شبانه بى‏آنكه حضرت متوجه باشد به منزل او يورش بردند، ديدند حضرت در اتاقى كه درش بسته بود تنها است، و لباسى از مو بر دوش، و رو اندازى از پشم بر سر دارد و رو به قبله آياتى از قرآن را مى‏خواند كه درباره وعده و وعيد الهى است، اين در حالى است كه ميان او و زمين هيچ فرشى جز شن و ماسه حائل نيست، به همان حال او را دستگير و نزد متوكل بردند... چون متوكل او را ديد احترامش كرد و كنار خود نشاند[4].

ـ ابن حجر هيتمى مى‏گويد: على عسكرى را از آن جهت به اين نام ناميدند
چون او را از مدينه پيامبر به سامرّا ـ كه پادگان نظامى بود ـ آوردند و در آنجا اسكان دادند به اين نام معروف شد. از اين رو او را عسكرى ناميدند و به اين نام مشهور شد، او وارث دانش و سخاوت پدر (بزرگوار) خود بود[5].

ـ شبلنجى مى‏گويد: مناقب امام هادى عليه ‏السلام بسيار است[6].

ـ شيخ كمال الدين محمّد بن طلحه شافعى مى‏گويد:

از جمله مناقب آن حضرت ماجرايى است كه همچون گوشواره‏ها آويزه زينت‏بخش گوشها [ى مردم] شده است، و آن را ـ از روى علاقه به آن حضرت ـ همچون درهاى گرانبهاى درون صدف‏ها در خود جاى داده‏اند، اين ماجرا گواه آن است كه جان (پاك) ابوالحسن عليه ‏السلام از صفات ارزشمند الهى برخوردار، و بر قلّه‏هاى بلندمرتبگى‏ها و درجات والاى خاندان نبوّت جا گرفته است، (و آن ماجرا اين است:...).[7]

بخشى از ويژگیهاى امام هادی عليه ‏السلام

  1. بخشش و كرم حضرت

گروهى از سران شيعه خدمت امام هادى عليه ‏السلام رسيدند و احمد بن اسحاق از دَيْنى كه بر ذمه‏اش بود خدمت حضرت شكوه كرد، حضرت به وكيل خود ابو عمرو فرمود: ابا عمرو! سى هزار دينار به او، و سى هزار دينار به على بن جعفر بده، و خود نيز سى هزار دينار بردار[8].

 

  1. زهد امام هادى عليه ‏السلام

سربازان متوكل چون خانه حضرت را بازرسى كردند ديدند حضرت در يك اتقاق دربسته در حالى كه ردايى از مو بر دوش دارد و فرشى جز شن و ماسه ندارد و روى آن‏ها نشسته است[9].

  1. احترام امام هادى عليه ‏السلام نسبت به علماء

از امام حسن عسكرى عليه ‏السلام نقل شده كه به امام هادى عليه ‏السلام خبر رساندند يكى از فقهاى شيعه با يكى از ناصبى‏ها مناظره كرده، و او را شكست داده، و رسوايى‏هايش را آشكار نموده است، آن شخص خدمت امام عليه ‏السلام رسيد، در صدر مجلس بالشت بزرگى گذاشته بودند و او دور از آنجا نشست، و نزد امام بسيارى از علوى‏ها و بنى هاشم حضور داشتند.

امام او را بلند كرد و جلو آورد تا نزد آن بالش (در صدر مجلس) نشاند، و روى خود را به او كرد، اين امر بر أشراف حاضر در آنجا بسيار گران آمد، علوى‏ها او را از  عتاب منزّه مى‏دانستند، ولى بزرگ هاشميون گفت: اى فرزند رسول خدا! اين  گونه يك فرد عامى را بر سادات بنى هاشم از فرزندان ابوطالب و عباس ترجيح مى‏دهى؟!

فرمود: مبادا از افرادى باشيد كه خداوند درباره آنان فرمود: «آيا كسانى را كه بهره‏اى از كتاب يافته‏اند نديدى كه چون به كتاب خدا فرا خوانده مى‏شوند تا ميانشان حكم كند گروهى از آنان به حال اعراض پشت مى‏كنند»[10] آيا كتاب خدا را
براى داورى مى‏پسنديد؟ گفتند: آرى.

فرمود: آيا خداوند نمى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هرگاه به شما گفته شد در مجلس‏ها [براى برادرانتان] جاى بازكنيد، جاى بازكنيد تا خدا براى شما [در بهشت ]جاى بگشايد» تا آنجا كه فرمود: «تا خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده و كسانى را كه دانش داده شده‏اند رتبه‏ها بالا برد»[11]؟ پس خداوند نمى‏پسندد براى مؤمن عالم جز اينكه بر مؤمن غير عالم برترى يابد، چنان كه براى مؤمن نمى‏پسندد جز اين كه بر غير مؤمن برترى يابد.

به من بگوييد آيا خداوند مى‏فرمايد: «خداوند كسانى از شمارا كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه دانش داده شده‏اند رتبه‏ها بالا مى‏برد» يا مى‏فرمايد، كسانى را كه شرافت نسبى دارند رتبه‏ها بالا مى‏برد؟! آيا خداوند نفرمود: «آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند»؟![12] پس چگونه بزرگداشت مرا نسبت به اين شخص ـ كه خدا او را بالا برده است ـ نمى‏پسنديد؟! شكست دادن اين شخص فلان ناصبى را با برهان‏هاى الهى كه خدا به او آموخته است برايش برتر از هر شرافت نسبى است[13].

  1. از ادله امامت امام هادى عليه ‏السلام

على بن مهزيار مى‏گويد: به سامرا ـ كه پادگان نظامى بود ـ رفتم در حالى كه در امامت امام هادى عليه ‏السلام شك داشتم، در يك روز بهارى ديدم حاكم براى شكار از شهر بيرون شد.، او و اطرافيانش لباس تابستانى پوشيده بودند، ولى امام هادى عليه ‏السلاملباس (گرم) نمدى به تن داشت[14] و بر اسب خود نيز نمد انداخته بود، و دمش را
بافته بود، مردم از اين كار او در شگفت بودند و مى‏گفتند: ببينيد اين مرد مدنى با خود چه كرده است، من پيش خود گفتم: اگر او امام بود چنين نمى‏كرد. چون مردم به بيابان رسيدند چيزى نگذشت كه ابر سنگينى بالا آمد و باران شديدى در گرفت، همه از شدت باران خيس شدند، و فقط حضرت به سلامت برگشت، پيش خود گفتم: گويا او امام است، گفتم: از او درباره عرق جنب در لباس نمازگزار مى‏پرسم، و پيش خود گفتم: اگر چهره گشود و پاسخ داد امام است، چون به من نزديك شد چهره گشود و فرمود: اگر جنابت از راه حرام باشد نماز خواندن در آن لباس جائز نيست، و اگر از راه حلال باشد اشكالى ندارد، پس از آن ديگر شبهه‏اى در امامت او نداشتم.[15]

ميراث علمى امام هادى عليه ‏السلام

زيارت جامعه كبيره از مهمترين آثار علمى امام هادى عليه ‏السلام به حساب مى‏آيد، اين زيارت سرمايه فكرى مهم و اثر علمى جاودان است، كه سرشار است از معارف اصيل و حقايق بنيادى ناب و عقايد بلند و پايه‏هاى حكمت و مضامين بلند، امام هادى عليه ‏السلام به وسيله آن مكتب درخشان اسلام را پربارتر كرد و به آن، عقائد راستين توحيدى الهى را ارمغان داد. اين زيارت گوهر درخشنده‏اى است كه در درون خود معانى بلند و مضامين برجسته را جاى داده است، از اين رو اين زيارت از ارزشمندترين زيارت‏هاست و از جايگاه بلند نزد مسلمانان برخوردار است.

و گروهى از فضلا و دانشمندان و اساتيد حوزه‏هاى علميه براى زيارت جامعه شرح نوشته‏اند و مطالب دشوار آن و مضامين بلند آن را توضيح داده‏اند خدا
پاداش و جزاى خيرشان دهد.

شهادت امام هادى عليه ‏السلام

مسعودى مى‏گويد: ابوالحسن (امام هادى عليه ‏السلام) بيمار شد و در اثر آن بيمارى در سال 254 هجرى از دنيا رفت، پيش از اين كه از دنيا برود فرزندش ابا محمّد را خواست و نور و حكمت و ميراث‏هاى پيامبران و سلاح را به او تحويل داد و به او سفارش نمود و درگذشت[16]. خليفه عباسى معتمد[17] يا معتز[18] او را مسموم كرد.

شيخ طوسى قدس‏سره از ابراهيم بن هاشم قمى نقل كرده كه مى‏گويد: على بن محمّد ابوالحسن عسكرى در روز دوشنبه سوم ماه رجب 254 از دنيا رفت[19].

 

 

[1] و 2 ـ نگاه كن: موسوعه زيارات المعصومين عليهم‏ السلام، ج 4، ص 161 ـ 162.

[2]

[3] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 400 ـ 401.

[4] ـ وفيات الأعيان، ج 3، ص 272، شماره 424.

[5] ـ الصواعق المحرقة، ص 206 ـ 207.                                  

[6] ـ نور الأبصار، ص 334.                                                  

[7] ـ مطالب السؤول، ج 2، ص 145.                                                 

[8] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 409.                                                           

[9] ـ راجع وفيات الأعيان، ج 3، ص 272، شماره 424. وقد تقدّم النصّ كاملاً في الصفحة السابقة.

[10] ـ آل عمران: 23.

[11] ـ المجادلة: 11.

[12] ـ الزمر: 9.

[13] ـ احتجاج، ص 454 ـ 455.

[14] ـ التِجفاف: شيء تلبسه الفرس عند الحرب كأنّه درع؛ والجمع تجافيف، قيل سُمّي بذلك لما فيه من الصلابة واليبوسة. مصباح المنير، ج 1، ص 142.

[15] ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 413.

[16] ـ إثبات الوصية، ص 234.

[17] ـ راجع مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 401.

[18] ـ راجع اعلام الورى، ص 339.

[19] ـ مصباح المتهجّد، ص 819 .

1037702 248 از جمله اعمال در حرم امام حسين عليه السّلام صلوات فرستادن بر آن حضرت است.
روايت شده: پشت سر نزد كتف شريف آن حضرت ميايستى و بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام حسين عليه السّلام صلوات ميفرستى.
سيّد ابن طاووس در كتاب «مصباح الزائر» در ضمن يكى از زيارات اين صلوات را بر آن حضرت نقل كرده است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ وَ أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ صَلاةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُبَارَكَةً يَصْعَدُ أَوَّلُهَا وَ لا يَنْفَدُ آخِرُهَا أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْإِمَامِ الشَّهِيدِ الْمَقْتُولِ الْمَظْلُومِ الْمَخْذُولِ وَ السَّيِّدِ الْقَائِدِ وَ الْعَابِدِ الزَّاهِدِ الْوَصِيِّ الْخَلِيفَةِ الْإِمَامِ الصِّدِّيقِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّيِّبِ الْمُبَارَكِ وَ الرَّضِيِّ الْمَرْضِيِّ وَ التَّقِيِّ الْهَادِي الْمَهْدِيِّ الزَّاهِدِ الذَّائِدِ الْمُجَاهِدِ الْعَالِمِ إِمَامِ الْهُدَى سِبْطِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ صلى الله عليه و آله و سلم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ كَمَا عَمِلَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ وَ بَالَغَ فِي رِضْوَانِكَ وَ أَقْبَلَ عَلَى إِيمَانِكَ غَيْرَ قَابِلٍ فِيكَ عُذْرا سِرّا وَ عَلانِيَةً يَدْعُو الْعِبَادَ إِلَيْكَ وَ يَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ وَ قَامَ بَيْنَ يَدَيْكَ،

خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و درود فرست بر حسين ستم كشيده و شهيد و كشته اشك ها و دچار گرفتاري ها، درودى فزاينده، پاكيزه، با بركت، درحالى كه آغازش بالا رود و انجامش سپرى نشود، برتري درودى كه بر يكى از فرزندان پيامبران و رسولان فرستادى، اى پروردگار جهانيان.
خدايا درود فرست بر امام، شهيد، كشته، ستم كشيده، بى يار، آقا، پيشوا، عابد، زاهد، جانشين، خليفه، امام راستى پيشه، پاك، پاكيزه، طيّب، با بركت، خدا از او خشنود، پسنديده حق، پرهيزكار، هدايت گر، راه يافته، زاهد، مدافع دين، جهادگر، عالم، پيشواى هدايت، فرزندزاده رسول، نور چشم بتول، درود و سلام خدا بر او و خاندانش.
خدايا بر آقا و مولاى من درود فرست چنانچه به اطاعتت عمل كرد، و از معصيتت نهى فرمود، و در راه خشنودى ات كوشيد، و بر ايمانت روي آورد، بيآنكه درباره تو پذيرنده بهانه اى باشد، چه در پنهان و چه در آشكار، بندگان را به جانب تو مي خواند، و به سوى تو دلالت مى نمايد و پيش روى تو قيام كرد،

يَهْدِمُ الْجَوْرَ بِالصَّوَابِ وَ يُحْيِي السُّنَّةَ بِالْكِتَابِ فَعَاشَ فِي رِضْوَانِكَ مَكْدُودا وَ مَضَى عَلَى طَاعَتِكَ وَ فِي أَوْلِيَائِكَ مَكْدُوحاً وَ قَضَى إِلَيْكَ مَفْقُوداً لَمْ يَعْصِكَ فِي لَيْلٍ وَ لا نَهَارٍ بَلْ جَاهَدَ فِيكَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكُفَّارَ اللَّهُمَّ فَاجْزِهِ خَيْرَ جَزَاءِ الصَّادِقِينَ الْأَبْرَارِ وَ ضَاعِفْ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ وَ لِقَاتِلِيهِ الْعِقَابَ فَقَدْ قَاتَلَ كَرِيماً وَ قُتِلَ مَظْلُوماً وَ مَضَى مَرْحُوماً يَقُولُ أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدٍ وَ ابْنُ مَنْ زَكَّى وَ عَبَدَ فَقَتَلُوهُ بِالْعَمْدِ الْمُعْتَمَدِ قَتَلُوهُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ أَطَاعُوا فِي قَتْلِهِ الشَّيْطَانَ وَ لَمْ يُرَاقِبُوا فِيهِ الرَّحْمَنَ.

ستم را ويران مي كند با درستى، و روش پيامبر را زنده ميكند با قرآن، پس با مشقّت و سختى در خشنودى ات زندگى كرد، و بر طاعتت و در زمره اوليايت، در حال رنج و ناراحتى از دنيا گذشت، و چون عزيزى گم گشته به تو جان داد تو را معصيت نكرد نه در شبى و نه در روزى، بلكه در راه تو با منافقان و كافران جنگيد.
خدايا جزايش ده، بهترين جزاى صادقان نيكوكار، و عذاب را بر منافقان و كافران و كشند گان او دوچندان كن.
به راستى جوانمردانه پيكار كرد، و مظلومانه كشته شد، و غرق در رحمت خدا درگذشت، درحاليكه ميگفت: منم فرزند رسول خدا محمّد، و فرزند كسيكه پاك پروريد و بندگى كرد، پس او را دانسته و از به عمد كشتند، آرى بر حال ايمان او را كشتند، و در كشتنش از شيطان اطاعت كردند و درباره او خداى رحمن را ملاحظه ننمودند.

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ صَلاةً تَرْفَعُ بِهَا ذِكْرَهُ وَ تُظْهِرُ بِهَا أَمْرَهُ وَ تُعَجِّلُ بِهَا نَصْرَهُ وَ اخْصُصْهُ بِأَفْضَلِ قِسَمِ الْفَضَائِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ زِدْهُ شَرَفاً فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ بَلِّغْهُ أَعْلَى شَرَفِ الْمُكَرَّمِينَ وَ ارْفَعْهُ مِنْ شَرَفِ رَحْمَتِكَ فِي شَرَفِ الْمُقَرَّبِينَ فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى وَ بَلِّغْهُ الْوَسِيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الْجَلِيلَةَ وَ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْكَرَامَةَ الْجَزِيلَةَ اللَّهُمَّ فَاجْزِهِ عَنَّا أَفْضَلَ مَا جَازَيْتَ إِمَاماً عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ صَلِّ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلايَ كُلَّمَا ذُكِرَ وَ كُلَّمَا لَمْ يُذْكَرْ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلايَ أَدْخِلْنِي فِي حِزْبِكَ وَ زُمْرَتِكَ وَ اسْتَوْهِبْنِي مِنْ رَبِّكَ وَ رَبِّي فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ جَاهاً وَ قَدْراً وَ مَنْزِلَةً رَفِيعَةً ،

خدايا پس بر آقا و مولايم درود فرست، درودى كه يادش را با آن بلند گرداني و امرش را با آن آشكار نمايى، و پيروزي اش را با آن شتاب ورزى، و او را در روز قيامت به برترين اقسام فضايل خاصش گردان و در بلندترين درجات شرفش را بيفزا، و او را به عالى ترين مقام ارجمندان برسان، و بالا بر او را از شرف رحمتت در شرف مقرّبان در مقام رفيع برتر، و او را به وسيله، و منزلت بزرگ و برتري و فضيلت، و كرامت برجسته برسان.
خدايا او را از جانب ما جزا ده، به برترين پاداشى كه به پيشوايى از طرف رعيتش داده اى و بر آقا و مولاى من درود فرست، هرگاه كه ياد شود، و هر زمان كه ياد نشود، اى آقا و مولاى من، مرا در حزب و گروهت وارد كن، و بخششم را از پروردگارت و پروردگام بخواه، زيرا تو را در پيشگاه خدا آبرو و قدر و منزلت بلند است،

إِنْ سَأَلْتَ أُعْطِيتَ وَ إِنْ شَفَعْتَ شُفِّعْتَ اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلاكَ لا تُخَلِّنِي عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ الْأَهْوَالِ لِسُوءِ عَمَلِي وَ قَبِيحِ فِعْلِي وَ عَظِيمِ جُرْمِي فَإِنَّكَ أَمَلِي وَ رَجَائِي وَ ثِقَتِي وَ مُعْتَمَدِي وَ وَسِيلَتِي إِلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكَ لَمْ يَتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ بِوَسِيلَةٍ هِيَ أَعْظَمُ حَقّاً وَ لا أَوْجَبُ حُرْمَةً وَ لا أَجَلُّ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ لا خَلَّفَنِيَ اللَّهُ عَنْكُمْ بِذُنُوبِي وَ جَمَعَنِي وَ إِيَّاكُمْ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ الَّتِي أَعَدَّهَا لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ إِنَّهُ خَيْرُ الْغَافِرِينَ وَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَبْلِغْ سَيِّدِي وَ مَوْلايَ تَحِيَّةً كَثِيرَةً وَ سَلاماً وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُ السَّلامَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ وَ صَلِّ عَلَيْهِ كُلَّمَا ذُكِرَ السَّلامُ وَ كُلَّمَا لَمْ يُذْكَرْ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.

اگر بخواهى عطا شوى، و اگر شفاعت كنى شفاعتت پذيرفته شود، خدا را خدا را درباره بنده و دوست دارت، هنگام سختي ها و هراس ها رهايم مكن آن هم به خاطر بدى كارم و زشتى كردارم، و بزرگى جرمم كه تو آرزو و اميد و تكيه گاه و محل اعتماد منى، و وسيله من به درگاه خدا پروردگارم و پروردگار تو تويى، توسّل كنندگان به درگاه خدا متوسّل نشدند نزد او، به وسيله اى از نظر حق بزرگ تر، و از جهت حرمت لازم تر، و از حيث مقام برجسته تر از شما اهل بيت، خدا به خاطر گناهانم مرا از شما محروم نكند، و ميان من و شما را در بهشت عدن كه براى شما و دوستانتان آماده نموده جمع كند، او بهترين آمرزندگان، و مهربان ترين مهربانان است.
خدايا به آقا و مولايم تحيّت و سلام بسيار برسان، و از جانب او سلام بسيار به ما بازگردان، كه تو بخشنده و كريمى، و بر او درود فرست، هر زمان كه سلام ياد شود، و هر زمان كه ياد نشود، اى پروردگار جهانيان.

10531503431633662818بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ .

خدايا درود فرست بر محمّد بن على بن موسى، نشانه تقوا، و نور هدايت، و معدن وفا، و نژاد پاكان، و جانشين اوصيا، و امين تو بر وحى.
خدايا چنان كه به وسيله و مردم را از گمراهى به عرصه هدايت آوردى، و از سرگردانى رهايى بخشيدى، و به وجود او راهنمايى كردى هركه را كه هدايت يافت، و تربيت نمودى هركه را كه تربيت شد، پس بر او درود فرست، برترين درودى كه بر يكى از اوليايت، و باقيمانده اوصيايت فرستادى، به درستى كه تو عزيز حكيمى.

100528 173 بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

بارالها درود و رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا پسندیده پیشوای پارسا و منزه

وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

درود و رحمتی فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپی و دنبال هم همچون بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی.

798992429بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِّ النُّورِ الْمُبِينِ [الْمُنِيرِ] الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .

خدايا درود فرست بر امين مورد اعتماد، موسى بن جعفر، نيكوكار وفادار، پاك و پاكيزه، نور آشكار تلاش كننده، و عمل كننده، براى خدا، شكيبا بر آزار در راه تو.
خدايا چنان كه از سوى پدرانش، آنچه از امر و نهى تو، به او سپرده شده بود، به مردم رساند، و بندگانت را به راه روشن واداشت، و از اهل تكبّر و سرسختى، در امورى كه از نادانان ملّت خود ميديد، متحملّ زحمت و مصيبت شد، پس بر او درود فرست، برترين و كاملترين درودى كه بر يكى از فرمانبران و خيرخواهان بندگانت فرستادى، به درستي كه تو آمرزنده و مهربانى.

imam sadiq4.jpg110بسمَّ ُاَّللَهِّ اَلَرحمَنْ َاِلرْحِیمُ

حَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.


خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد صادق، خزانه‏دار دانش، دعوت‌کننده به سوی تو بر پایه حق، آن نور آشکار! خدایا چنان‏که او را قرار دادی معدن کلامت، و وحی‌ات، و خزانه‏دار دانشت، و زبان توحیدت و سرپرست‏ فرمانت، و نگهدارنده دینت، پس بر او درود فرست؛ بهترین درودی که بر یکی از برگزیدگانت، و حجّت‌هایت فرستادی که تو ستوده و بزرگواری

1 4 0.jpg110.jpg112اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ الْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَ مَنَاراً لِبِلادِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِما لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ .

خدايا درود فرست بر محمّد بن على، شكافنده دانش، و پيشواى هدايت، و رهبر اهل تقوا، و برگزيده از بندگانت.
خدايا چنان كه او را قرار دادى براى بندگانت نشانه، و براى كشورهايت مشعل نور، و محلّ سپردن حكمتت و تفسيرگر وحيت، و به فرمان بردن از او فرمان دادى، و از نافرمانى اش برحذر داشتى، پس بر او درود فرست، اى پروردگار برترين درودى كه بر يكى از فرزندان پيامبرانت و برگزيدگانت، و رسولانت و امين هايت فرستادى، اى پروردگار جهانيان