Gantry 5 با عرض پوزش جهت خرید کتاب به سایت جدید فروشگاه موسسه پیام امام هادی علیه السلام مراجعه نمایید- جهت ورود به سایت کلیک کنید

آقا! این روزها همسرم خیلی گریه می کند: خاطرات شهید حسن عرب خالقی (حسن خالقیان)

50000 ﷼
50000 ﷼
کد محصول: 4048
مولف: حسین رجبی
ناشر: دفتر نشر معارف
سال نشر: 1395
قطع: پالتویی
شابک: ---
توصیف

خاطراتي از شهيد حسن عرب خالقي. حكايت كارگري ساده كه اوستاي بنا مي شود و در كسوت بسيجي به جبهه مي رود. بنايي نرم خو و آرام از كلاته خيج شاهرود كه از حداقل هاي توان و امكانات خود، حداكثر استفاده را كرده است. خواندن و نوشتن را در جبهه تمرين مي كند و... يكي از خاطرات: «بعد از شهادت حسن، حقوق كمي به ما مي دادند كه كفاف من و شش فرزند قد و نيم قد مرا نمي كرد. يك روز هيچ پولي در خانه نبود حتي براي خريد نان و من بدجوري بغض كرده بودم. از طرفي نمي خواستم بچه هايم بويي ببرند... ناخودآگاه ياد حسن افتادم و براي بازي با بچه ها گفتم: برو بقچه لباساي باباتو بيار ببينيم تو جيب هاش پول برامون نذاشته؟ مجيد بقچه رو آورد. لباسها را يكي يكي در مي آورديم و هر يكي توي جيباي يه لباس رو مي گشت. يه دفه رحيم صدا زد مامان! تو اين جيبش پوله. نگاه كردم ديدم يه ده تومنيه. اشك توي چشمام حلقه زده بود. يكي ديگه از بچه ها گفت مامان! مامان! منم پول پيدا كردم و... شب خوابم نمي برد، فكر پول هاي داخل جيب حسن مرا بدجوري به خود مشغول كرده بود. وقتي خوابم برد حسن را ديدم كه خندان و بشاش بود رو به من كرد و گفت: سلام دختر عمو! چقدر گرفته اي؟ گفتم: منو با شش تا بچه قد و نيم قد رها كردي و رفتي، با خودت نمي گي خرج اينا چي مي شه؟ نمي خواي به فكر ما باشي؟ در حالي كه يك لحظه لبخندش قطع نمي شد گفت: لاي كتاب هام براتون پول گذاشتم برو بردار. صبح كه بيدار شدم بعد از نماز رفتم سراغ قفسه كتابها. همه رو پايين ريختم و يه دفعه ديدم يه بسته پنجاه تومني نو، افتاد جلوي پام، مثل كسي كه گنج پيدا كرده، خشكم زده بود. با اون پول تا مدت ها مشكلي در خرج و مخارج نداشتيم.»

بازنگری ها

این محصول هنوز بازنگری نشده.

 

 

تماس با ما

      •  

        قم - خیابان توحید

        کوچه 5- پلاک 31

      •  

        025-38833677

        025-38825255

        09120144331

محصولات