توصیف
از فتنه ها و دسیسه هایی می گوید که ناپیدا و نانوشته اند! فتنه هایی که در سال1358 در حساس ترین منطقه کشور، آذربایجان، آتش دشمنی را بر نهال نورسیده ی انقلاب بر افروخت تا هرگز قامت راست نکند. از پرونده های محرمانه ای می گوید که پر بود از نقشه های ظریف و ناجوانمردانه برای نابودی و زوال انقلاب اسلامی مان. حکایت هیجانی و جذاب شبیخون به خفاش حکایت مردانی است که در لحظه و به موقع، این دسیسه را شناختند و در عملیاتی شگرف،خواب عمال استکبار را آشفته کردند.این کتاب پرده از حقایقی بر می دارد که چیزی جز واقعیت نبوده است؛ حقایقی بزرگ از پشت صحنه های کوچه های تبریز انقلاب.
گزیده کتاب
امیری گفت: یک کیف دستی است که باید امشب آن را به مراغه برسانی و در عوض چمدانی را تحویل بگیری و برگردی. حالا برویم به حزب، حکمی هم از کمیته مرکزی می آورند که در راه مزاحمتی برایت ایجاد نشود. گفتم: راننده کیست؟گفت: خودت.گفتم: اگر مشکلی نیست، سید محمد را با خودم ببرم.گفت: مگر قرار نشد او دیگر همراه تو نباشد؟ در این کار هیچ کس نباید همراه تو باشد.پس از رسیدن به حزب، تلفنی اسم و مشخصات مرا داد.حکم، یک اسلحه کمری، پنج هزار تومان پول و یک سواری شورلت آوردند و تحویلم دادند. وقتی که کیف دستی را می داد، گفت: مواظب باش، پر از پول است.کسی را هم در راه سوار نکن.گفتم: بهتر نیست در کیف را مهر و موم کنید؟گفت: لازم نیست.من بدون این که در کیف را باز کنم، آن را در صندوق عقب گذاشتم و حرکت کردم.
بازنگری ها
این محصول هنوز بازنگری نشده.